** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
این متن را تقدیم می کنم به تمام قلم هایی که عاشقانه به سپیدی کاغذ بخشیده می شوند!! معنای واژه ها را نیافتم، وقتی کلمه از ثانیه ها کولی می گرفت و عجیب ترین باور پشت این مسمومیت ابدی،مشتی استخوان،به کمبود کلسیم دچارند بیا شعری برایت بخوانم افکارت را ببخش به سپیدی کاغذ، اینجا ابهت از پای قلـــم دریغ نمی شود!
پشت پلک های خیابان رنگ می باخت!
نگــاه کن، شاید تناسب خاطره هایت به ارتکاب آخرین گنـاه بیارزد!
و آسمان حاوی بطن چپ حادثه ای ناگوار است!
شعری از پریروزهای اتفاق، شعری از حدود و تحکم!
شعری که وزنش را سنگینی زمانه به ریش زندگی بسته است!
و شاعـــــر پشت میـز افکارش، بعد از سالها یاد گرفته است، باید از صفحه های شعرش
کپی بردارد
تا هر روز با اصل سلول های خاکستری اش تطبیق دهد.
...